درباره ما


من دختری هستم از جنس خاک و کویر و آسمان آبی! من اینجام توی دل خاک و میون جمعی از مردم! عاشقش بودم خیلی زیاد و دوستش داشتم بی نهایت ولی شاید اونم عاشقم بود شاید دوستم داشت شاید نمی دانم! آدمهای کنارم مثل جمعه می مانند معلوم نمی کنند زوج هستند یا فرد پر از ابهامند.... دنیا را بغل گرفتیم گفتند: امن است هیچ کاری با ما ندارد، خوابمان برد. بیدار شدیم، دیدیم..... آبستن تمام دردهایش شده ایم. (حسین پناهی) عشق آدم را داغ می کند دوس داشتن آدم را پخته می کند هر داغی روزی سرد می شود ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود! شریعتی فقط گرگها نیستند که لباس میش می پوشند گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق می پوشند عاشق که شدی کوچ می کنند درد دارد وقتی چیزی را کسر می کنی که با وجود جمع زده ای دستانم را محكم تر بگير.... من هنوز هم نمي خواهم تو را به دست خاطرات بسپارم

پیوند روزانه

حمل و ترخیص خرده بار از چین
حمل و ترخیص چین
جلو پنجره اسپرت
الوقلیون

جستجو

"لطفا از کلمات کلیدی برای جستجو استفاده کنید !!!



طراح قالب


Www.LoxBlog.Com

Main

My profile

Log out


خودم و خودش و جدایی

هي نيوتن... تو كه دم از جاذبه مي زني مرا كشف كن... مني كه مدام غمها جذبم مي شوند...
خداحافظ
موضوع: <-PostCategory->

فکر میکردم آنقدر از نگاهم بیزار شده ای که دور دور رفته ای

اما دور شده بودی تا پا به پا شدنت را نبینمو اشکهای

خداحافظی را !!

تو که میدانستی با چه اشتیاقیخودم را قسمت میکنم

پس چرا زودتر از تکه تکه شدنمجوابم نکردیبرای

خداحافظی خیلی دیر بودخیلی دیر !!

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم ،خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم ، در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد ،و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟ ، چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی ، خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی

خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم ، خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !

حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات ، باشد، قبوللااقل این نکته را بدان:

آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم

در سینه می تپید،

دلم بود

نا مهربان..  خداحافظ

خداحافظ ای قصه ی عاشقانه  خداحافظ ای آبی روشن دل

خداحافظ ای عطر شعر شبانه  خداحافظ ای همنشین همیشه

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته  تو تنها نمی مانی ای مانده بی من

تو را می سپارم به دل های خسته

پرستو ها چرا پرواز کردید ، جدایی را شما آغاز کردید

خوشا آنانکه دلداری ندارند ،به عشقو عاشقی کاری ندارند

خداحافظ برای تو  رهایی ،برای من فقط درد جدایی

خداحافظ برای تو چه آسان، ولی قلبم ز واژه اش چه سوزان

خداحافظ

خداحافظ طلوعم ، خداحافظ غروبم

خدا حافظ تو ای تنها امیدم ، خداحافظ تو ای تنها امیدم . . .

خدانگهدار عزیزم اما نمیشه باورم ، توی چشام نگاه نکنی این لحظه های آخرم

آخه چطور دلم بیاد ، چشماتو گریون ببینم . . .

میرم ولی این و بدون ، چشم انتظارت میشینم

میرم ولی گریه نکن ، نذار از عشقت بمیرم

اگر توو اوج بیکسی ، با عکست آروم بگیرم . . .

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمیارد ، و باران ناامیدی بر سرم یکریز میبارد

چگونه بگذرم از عشق، از دلبستگی هایم؟ ، چگونه میروی با اینکه میدانی چه تنهایم

خداحافظ، توی ای هم پای شب های غزل خوانی ، خداحافظ، به پایان آمد این دیدار پنهانی

حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات، باشه، قبول لااقل این نکته را بدان: آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم در سینه می تپید دلم بود نامهربان، خداحافظ

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |جمعه 24 خرداد 1398برچسب:,|

تنهايي واقعي
موضوع: <-PostCategory->

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |یک شنبه 12 خرداد 1398برچسب:,|

چه خيال بيهوده اي
موضوع: <-PostCategory->

هر چند مال من نشدی ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم...

 

یاد گرفتم

 

به خاطر کسی که دوسش دارم باید دروغ بگم

 

یاد گرفتم

هیچ وقت هیچ کس ارزش شکستن غرورمو نداره

 

یاد گرفتم

تو زندگیم اونی که دوسم داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم

 

یاد گرفتم

گریه های هیچ کس رو باور نکنم

 

یاد گرفتم

بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم

 

یاد گرفتم

هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم

 

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:,|

نگران نباش
موضوع: <-PostCategory->

نگران نباش... من آنقدر امروز و فرداهاي نيامدن را ديده ام

که ديگر هيچ وعده ي بي سرانجامي خواب

و خيال آرزويم را آشفته نمي کند!

حالا ياد گرفته ام که فراموشي دواي درد همه ي نيامدن ها و

نداشتن ها و نخواستن هاست....

ياد گرفته ام که از هيچ لبخندي خيال دوست داشتن به سرم نزند ...

ياد گرفته ام که بشنوم: تا فردا ...

و به روي خودم نمي اورم که فرداها هيچ وقت نمي آيند

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:,|

عشق ..............
موضوع: <-PostCategory->

 

عشـــــق یــعنی حـتی اگـه بدونـــی نـمیخوادتــــــ ,

بدونــــی نمیشـــــه,

امــا نتـــونی ترکــشی کنـــی..

نه خــــودشو , نه فکـــــرشو . . .


.¸¸.•*´`*•.¸★★¸.•¨ `*•.¸★★¸.•¨`*•.¸

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:,|

تنهايي
موضوع: <-PostCategory->

"تنهایی" تلفنی‌ست که زنگ می‌زند مُدام


صدای غریبه‌ای‌ست که سراغِ دیگری را می‌گیرد از من.


جمعه‌ی سوت‌وکوری‌ست که آسمانِ ابری‌اش ذرّه‌ای آفتاب ندارد!


حرف‌های بی‌ربطی‌ست که سر می‌بَرَد حوصله‌ام را...



"
تنهایی" زل‌زدن از پشتِ شیشه‌ای‌ست که به شب می‌رسد.


فکرکردن به خیابانی‌ست که آدم‌هایش قدم‌زدن را دوست می‌دارند


آدم‌هایی که به خانه می‌روند و روی تخت می‌خوابند و چشم‌های‌شان را می‌بندند امّا خواب نمی‌‌بینند.


آدم‌هایی که گرمای اتاق را تاب نمی‌آورند و نیمه‌شب از خانه بیرون می‌زنند!


"
تنهایی" دل‌سپردن به کسی‌ست که دوستت نمی‌دارد!


کسی که برای تو گُل نمی‌خَرَد هیچ‌وقت،



"
تنهایی" اضافه‌بودن‌ است در خانه‌ای که تلفن هیچ‌وقت با تو کار ندارد!


خانه‌ای که تو را نمی‌شناسد انگار،


خانه‌ای که برای تو در اتاقِ کوچکی خلاصه می شود.



"
تنهایی" خاطره‌ای‌ست که عذابت می‌دهد هر روز


خاطره‌ای که هجوم می‌آوَرَد وقتی چشم‌ها را می‌بندی.



"
تنهایی" عقربه‌های ساعتی‌ست‌ که تکان نخورده‌اند وقتی چشم باز می‌کنی.


"
تنهایی" انتظارکشیدنِ توست، وقتی تو نیستی،


وقتی تو رفته‌ایی از این خانه،


وقتی تلفن زنگ می‌زند امّا غریبه‌ای سراغِ دیگری را می‌گیرد


وقتی در این شیشه‌ای که به شب می‌رسد خودت را می‌بینی هر شب

 

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,|

دورادور
موضوع: <-PostCategory->

دورا دور عاشقت شدم
دورا دور نگرانت بودم
دورا دور عشق ورزیدم
و حال
عاشق شدن و عشق ورزیدنت به دیگری را
دورا دور می بینم
و از همین دورا دور می میرم !

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:,|

سكوتم را شكست
موضوع: <-PostCategory->

سکوتم را شکست بعضی از حرف ها 
               
بعضی از نوشته ها
                                   ...
خیلی از نگاه ها
سکوتم را شکست خیلی از سکوت ها
              
سکوتم را شکست صداها و آه ها
                              
سکوتم را شکست بغض ها و اشک ها 
سکوتم را شکست آهنگ وبلاگ ها 
              
سکوتم را شکست آمدن و قهر کردن ها
           
سکوتم را شکست مسافر های بین راه ! نه ! دربست ها
نفسم را بریدند بی درد ها ... و امروز ، سکوتم را شکستند درد ها
          
سکوتم را ، شکستند نه اینکه خودم بشکنم
آهنگ تو به حرفم آورد ، همان آهنگ بی کلام
          
پس من اکنون سراپا فریادم..فریادی خاموش...
فریادی تو سری خور و دیوانه و گمراه
        
که در اوج سکوتم شکستم و اکنون فریادی مهیبم
فریادی گوش خراش
                               
آری من یک فریاد خاموشم

 

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:,|

محکوم به سکوت
موضوع: <-PostCategory->

خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل، این سقوط ناگزیر

آسمان بی هدف، بادهای بی طرف
ابرهای سر به راه، بیدهای سر به زیر

ای نظاره ی شگفت، ای نگاه ناگهان!
ای همواره در نظر، ای هنوز بی نظیر!

آیه آیه ات صریح، سوره سوره ات فصیح
مثل خطی از هبوط مثل سطری از کویر

مثل شعر ناگهان، مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی، اجتناب ناپذیر

ای مسافر غریب، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر!

از کویر سوت و کور، تو مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور! دیدمت ولی چه دیر!

این تویی در آن طرف ، پشت میله ها رها
این منم در این طرف، پشت میله ها اسیر

دست خسته ی مرا، مثل کودکی بگیر
 
مرابا خودت ببر، خسته ام از این کویر

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:,|

تاب زندگی ندارم...!
موضوع: <-PostCategory->

امروز دیگر رمقی برای زندگی برایم نمانده.مثل مرده ای شده ام که هرروز چند ساعت از گور بیرون می آورندش تا حسرت بخورد و وقتی به اندازه ی کافی شراب حسرت را زهر جان کرد، وقتی لیاقت مرگ یافت، دوباره به گور می برندش.من به دنیایی نگاه می کنم که دیگر تاب زندگی در آن را ندارم.من هنوز نمی دانم که چگونه می توان زیست وقتی هیچ چیز خوشحالم نمی کند.هنوز نمی توانم درک کنم که چگونه انسان از زیر بار درد بی آرزو ماندن جان سالم به در می کند.روزهاست که دنبال آخرین موفقیت و لبخند واقعی زندگیم می گردم.هست اما از آن دوردستهای گذشته ی زندگیم می باشد.عجیب است من اینروزها صحنه ای را خیلی گنگ و مات می بینم اما یادم نمی آید از کجا به من سرایت کرده.اصلا اگر هم خواب بوده چرا یادم نیست چه زمانی و چه مکانی.من می بینم که یک جسم خیلی سنگین و بزرگ در تاریکی شب آنقدر به من نزدیک است که اصلا قابل تشخیص نیست.انگار چیزی دارد به من برخورد می کند.انگار من بی حس و حال پاداش این روزهای سیاهم را خواهم گرفت و درویش ماورا برایم تحفه ی سبزی آنهم به سیاق خودش خواهد آورد.انگار خبر از چیزی می دهند که من انتظارش را ندارم.نه انتظار و نه جرات. زنده ام هنوز اما احساس زنده بودن نمی کنم.مرده ی متحرک هم نیستم چون حرکتی نمی کنم.من مثل گیاهی ثابت و آرام شده ام که در گلدانی گذاشته اندش تا شاید گردش سراینده ی روزگار اورا هم سزا باشد اما درونش طوفان و جهنمی توامان است که روزی دنیارا به تخمیر واخواهد داشت.انسانی که از داخل پوسیده و هیچ ارزش و آرزویی در خود احساس نمی کند و فقط زنده است چون جسمی دارد که آویزان دار دنیاییست که هرروز،


                                                     
یخ زیر پای آن کمی بیشتر آب می شود...

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:,|



موضوعات

لینک دوستان

موبایل محسن
نفس های رو به غربت
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان خودم و خودش و جدایی و آدرس barandeltangi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


آرشیو دفتر

خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
آبان 1391
مهر 1391


نویسنده وبلاگ :

دختر آسمان

آمار سایت
كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS

کد های جاوا

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 44
بازدید کل : 16458
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1



Alternative content



Copyright by © www.LoxBlog.Com & Sharghi.net & NazTarin.Com